۴۰ روزگی
سلام سلام یه خبر خیلی داغ..... من 40 روزه شدم و مامان جون و پدر جون منو بردن حموم و 40 روزگیم رو چشن گرفتند. پدر جونی و مامان جونی کلی باهام صحبت می کنن و برام یه عالمه شعرای قشنگ می خونن. من هم خیلی براشون تغییرات داشتم...مثلاٌ براشون خنده می کنم وقتی صحبت می کنن و حرفاشون رو گوش می دم... البته گریه هم این روزا خیلی می کنم..آخه یه موقع هایی دلم خیلی درد می گیره...یه موقع هایی خیلی خسته می شم ولی نمی تونم بخوابم و مامان جونی می گه که بدخواب شدم..یه موقع های هم خیلی گشنم می شه .. پدر جونی و مامان جونی هم این روزا با اینکه خیلی خسته هستن و دارن وسایل خونه رو جمع می کنن باز باید به من هم رسیدگی کنن و یه موقع ها...
نویسنده :
یاسین جون با کمک مامان جون و پدرجون
18:29